mohamad nikbakht

سلام محمد نیکبخت هستم.

سرپرست ب م م
عاشق آموزش و تدریس.
فارق التحصیل کارشناسی ارشد مهندسی برق، دانشگاه صنعتی شریف.

از بچگی تا ب م م محمد نیکبخت

از بچگی عاشق فروش بودم اولین تجربه فروش من برمیگرده به آخرای اول دبستان که بابام به اندازه 200 تومن گوجه سبز خریده بود (البته اون موقع‌ها دویست تومن پول باارزشتری بود مثلاً بستنی قیفی 100 تومن بود) و من حدود یک سومش را فروختم 500 تومن! انقدر برام لذتبخش بود که توی پوست خودم نبودم.

جو اجتماع 

اما همونطور که میتونید حدس بزنید خانواده و محیط من را سوق دادن به سمت درس و دوری از بازار کار. خلاصه در دوران کودکی و بعداً نوجوانی درسم را میخوندم و در کنارش یک چیزهایی هم مثل انگشتر بدل، دستبندآلوچه و تمر و حتی کتاب میفروختم.

دبیرستان

اول دبیرستان بودم که برای امتحان‌های خرداد رفتم از کتابخونه محلمون کتاب گلواژه عربی بگیرم که دیدم یک آقایی کتاب روانشناسی فروش برایان تریسی را آورده پس بده. برای خودم باور کردنی نبود که کتابی برای فروشندگی هست(چه قدر مسخره).

یادمه اون شب، عربی را تا ساعت 8 تموم کردم و بعدش نشستم پای کتاب جناب برایان تریسی. (چه قدر من فروش را دوست دارم چه قدر عاشق بازاریابی هستم چه قدر این برایان تریسی خوبه! چرا باید درس‌های دبیرستان را بخونم(البته به جز ریاضی که همیشه دوستش داشتم)؟ جملاتی بود که همش با خودم میگفتم).

خلاصه، بعد از اون شب تصمیم گرفتم که در کنار درس‌های به درد نخور کتاب‌های فروش را هم بخونم هر دو هفته سه کتاب بازاریابی-فروش از کتابخونه‌های شهرداری میگرفتم و روزی معمولاً دو ساعت میخوندم.

روانشناسی

دوم دبیرستان آبان بود که کتاب بازاریابی-فروش دیگه‌ای توی کتابخونه‌های شهرداری نمونده بود که من حداقل یکبار نخونده باشم. یک چند ماهی فقط درس‌های دبیرستان را میخوندم تا اینکه یک روز به طور اتفاقی با دکتر فرهنگ هلاکویی آشنا شدم.

عجب مدرس و روانشناس خوبی بود. خلاصه دیگه تقریباً روزی نیم ساعت به رادیو همراه و تحلیل‌های دکتر هلاکویی گوش میدادم و روزی هم حدود یک ساعت کتاب‌های روانشناسی میخوندم از یونگ و یونگین‌ها تا کتاب‌های مایندفولنس.

کنکور

میرسیم به سال کنکور، که یک سالی مطالعات جانبی (روانشناسی و مارکتینگ) را گذاشتم کنار تا در رشته برق که به عنوان رشته دانشگاهی خودم و اطرافیانم میخواستم برسم. بعد از این که دانشگاه قبول شدم نوبت فروش کتاب‌های کنکوری بود. شاید بیشتر از اینکه از قبولی دانشگاه ذوق کنم از فروش کتاب‌های کنکوری لذت میبردم!

فروش کتاب

کتاب‌های بچه‌ها را با قیمت پایین میخریدم و با قیمت خیلی گرونتر میفروختم و روش کارمم این بود که هر کسی از من کتاب میخرید بهش نیم ساعت مشاوره روش مطالعه میدادم (عجب ترکیبی بود علم فروش و روانشناسی:)) و اینطوری معامله دو سر برد (win-win) می‌شد.

نظام جدید!

اوضاع عالی بود تا این که تصمیم گرفتن کتاب‌ها را عوض کنن(نظام جدید) و دیگه کتاب‌های دست دوم به درد نمیخورد و منم کلی ضرر کردم. خیلی حالم گرفته شده بود طوری که معدل اون ترمم شد 12 فیکس (عجب شانسی که مشروط نشدم)

مذاکره-فریلنسری

دوباره خیلی ناخواسته با مدرسی که زیاد اون زمان ها سر و صدا کرده بود آشنا شدم. محمدرضا شعبانعلی و رادیو مذاکره.

خلاصه رادیو مذاکره ایشون را شروع کردم به گوش دادن و همزمان چون نیاز به پول داشتم طراحی لوگو-طراحی سایت و دیجیتال مارکتینگ هم یاد گرفتم تا به صورت فریلنسر بتونم درآمدی داشته باشم (بتونم پس‌انداز کنم و بعدش مهاجرت کنم برای ادامه تحصیل در رشته برق).

لابد میپرسین چرا برق نه فروش نه روانشناسی نه مذاکره! خیلی ساده چون میخواستم کارهای بزرگی انجام بدم (یا حدقل اون موقع فکر میکردم بزرگترین بازار، بازار برق و من که بازاریابی،فروش و مهندسی برق بلدم میتونم کارهای خوبی در زمینه dr و crm در این بازارکار بکنم).

ارائه درس سمینار، آخرین درس محمد نیکبخت در شریف

همه چی داشت به خوبی پیش میرفت تا این که سر کلاس درس سمینار دکتر اورعی (یکی از بهترین اساتید برق شریف و ایران) قرار شد که در مورد یک موضوع دلخواه بیایم و یک ارائه‌ای بدیم. همیشه احساس میکردم که یک آدم برونگرایی هستم ولی تا حالا ارائه در زمینه غیر درسی و دلخواه خودم انجام نداده بودم اونم برای افرادی که از هوش نسبتا بالایی برخوردارند.

خلاصه با توجه به ارادتی که به جناب شعبانعلی داشتم تصمیم گرفتم که موضوع ارائه را بگذارم مذاکره. فوق‌العاده بود هم خودم لذت بردم هم استاد اورعی و هم بچه‌ها. اون شب همش به ارائه‌م فکر میکردم که چه قدر تدریس را دوست دارم. آره شاید بزرگترین کار دنیا کار کردن در صنعت برق چند میلیارد دلاری با نیوگاه‌های چند ملیون دلاری نباشه! شاید تدریس بهترین و بزرگترین کار باشه!؟ فرداش نشستم لیست افراد موفقی که دوستشون دارم و تحسینشون میکنم را نوشتم.

  • برق: دکتر مهدی احسان-دکتر کنجو – دکتر اورعی- دکتر شاهیده‌پور-دکتر پرنیانی
  • بازاریابی-فروش: جردن بلفورد – فیلیپ کاتلر – ست گادین – دیوید اگیلوی – برایان تریسی
  • روانشناسی: پل اکمن – ویلیام گلسر – سلیگمن – آبراهام مزلو

خلاصه همونطور که شما هم میتونید ببینید تمام افراد مورد تحسین من، که دوستشون هم داشتم و دارم همه در یک مورد یکسان هستند: درسته همه این افراد مدرس هستند!

شروع ب م م

و اینجا بود که تصمیم گرفتم کارهای دیگه را تا حد امکان محدودشون کنم و با استفاده از علوم روانشناسی، مارکتینگ و هر چیز دیگه‌ای که توی این سال‌ها یاد گرفتم را در خدمت توسعه و پیشرفت فضای آموزشی فارسی بگذارم تا افرادی که هنوز شغلی ندارندبهترین شغل دنیا را باهاشون درمیون بگذارم افرادی که شغل دارند و دنبال پیشرفت و افزایش درآمد هستند بیان و با تدریس شغلشون اولاً یک برند در زمینه کاریشون بشن دوماً از راه تدریس اون شغل درآمد بسیار بیشتری به دست آورند و در نهایت به دیگرانی که به آن شغل علاقه دارند کمک کنند تا آن‌ها هم به شغل مورد علاقه‌شان برسند و از این طریق عزت نفس یا حرمت نفس خودشونم بهبود پیدا کنه.

پس لازم بود تا “ب م م” یا همان بستر موفقیت مدرسان ساخته بشه.